نتایج جستجو برای عبارت :

به همان جا که آمده ای .

همچو شب باده تو از باده شب آمد ه ای،
ساغر لاله به کف بزم طرب آمده ای.
از کویری، که همه تشنه دیدار تو بود، 
ز سراب نظری دشت عرب آمدی،
 خنده شید شده دشمن هر شبنم گل،
جان به لب آمد و تو خنده به لب آمده ای.
کُشته ای غمزدگان را همه با غمزه و ناز،
از غزای غرض خود به غضب آمده ای.
روی خود تابی ز من، این دل من تاب نداشت،
تب طبخاله به لب حال عجب آمده ای.
همچو شب باده تو از بادیه شب آمده ای،
که برون از حد معیار ادب آمده ای.
ازبقیع تاکربلاخط شهادت آمده/یاوران نینوایی برحمایت آمده/حضرت سجادباشد گلفشان عاشقی/برحسین وزینب او باکرامت آمده/اوپیام کربلارابرده است تاشهرشام/شیعیان مرتضی راهم امامت آمده/دیده است باچشم گریان داغ جانسوزحسین/تاقیامت حضرت او با روایت آمده/دین پاک مصطفی را حجتی والاگهر/از تبارفاطمیه بین ولایت آمده/باولایت تاشهادت هست زین العابدین/یادعباس دلاور درشجاعت آمده/خاطرات قتلگاه و تل زینب دردلش/اشک چشمان بهاری بررسالت آمده/خیمه آل عبارا دشمنا
وقت هم عهدی ایران باولایت آمده/امتحان وافتخاری سوی ملت آمده/انتخابات عظیمی ازبر ایران زمین/شوراسلام ولایی بابصیرت آمده/تیردرچشمان دشمن میزنداوج حضور/باولایت محوریها گنج وحدت آمده/بهرمجلس انتخاب یک وکیل باولا/سوی کشورجلوه هایی از سعادت آمده/اصلح هرانتخابی پیرو رهبربود/ازخمینی وشهیدان این وصیت آمده/دررکاب رهبرخود چون سلیمانی شویم/مالک وعمارهایی بر امامت آمده/انتخاباتی که آیدروز مرگ دشمنان/همره شوق حضوری گنج عزت آمده/لطف حق باآل احمد سو
محوراسلام وقرآن باولایت آمده/باچنین گنج بزرگی هم سعادت آمده/بهراین گوهرهمیشه جانفشانی میشود/همره عشق ولایت بین هدایت آمده/درره حیدر به پاشد انقلاب کربلا/ازبرای حفظ آن امرامامت آمده/اندر این عصرخمینی انقلابی شد پدید/بهرحفظ آرمانش بین شهادت آمده/ازتبارفاطمیه رهبرم سیدعلی است/مقتدایی بابصیرت بهر امت آمده/درولایت محوریها پیروی مهدی است/ازخدا بهرظهور او رضایت آمده/
شب میلادحسن وقت وصال آمده است/گوهرخوب ولابهر کمال آمده است/سبط اکبر پسر احمد وزهراوعلی است/اوکه چون جان رسالت به جمال آمده است/گشته تفسیرولایت زدل قرآنی/سوی اعطای کرامت زسوال آمده است/مجتبی مردخدا گوهراخلاص بشر/رمضان ازبرشیعه زجلال آمده است/شادشدحیدر وزهرا زقدوم حسنش/برکت ماه خدادرهمه سال آمده است/داده اومژده مهدی وهمان روزظهور/رهبری سوی بشر نیک خصال آمده است/
میلادعلی امام دین آمده است/آن ساقی کوثربه زمین آمده است/ازعرش خدارحمت او جاری شد/یعنی که علی نور مبین آمده است/یاریگراحمد است واسلام نبی/آن عشق محمدامین آمده است/درکعبه طلوع مرتضی حاصل شد/از بهرولایت چونگین آمده است/هم کفو علی فاطمه شددردو جهان/الگوی خدا به مومنین آمده است/درسیزدهم ماه رجب نوررسید/محبوب خدای عالمین آمده است/تبریک به صاحب الزمان بایدگفت/میلاد امام مسلمین آمده است/
مرغ دل درشهرقم بهرزیارت آمده/موسم جشن وسروریک ولادت آمده/حضرت معصومه باشد بنده خوب خدا/دخترموسی بن جعفر باکرامت آمده/آسمان معرفت را حضرتش الگوی ناب/حامی اسلام وقرآن وولایت آمده/اهل بیت مصطفی را بارگاهش شدحریم/سوی شیعه هم شفیعه هم سعادت آمده/خواهرمولارضاشدمثل زینب با حسین/شیعیان ومسلمین رابر عنایت آمده/ازوجودش قم همیشه مقتداو سروراست/علم وایمان در حریمش تانهایت آمده/مرقدپاک وشریفش یادمان فاطمی/زمزم احساس دینی برامامت آمده/تا ظهورمهدوی
#نامه_به_اسبی_که_نیامد .
هر بار که آمده‌ای 
آخرین بار بوده است
و هر بار که رفته‌ای اولین بار
فردا تو را 
برای اولین بار خواهم دید
همان طور که دیروز
برای آخرین بار دیدمت
شاید امروز نیز صدایت 
که بارشِ شیرینِ توت
بر پرده‌ی کتانی‌ست
دهانم را آب بیندازد
ماه نیستی
تا در قاب نقره‌ای‌ات
هر بار که نو می‌شوی
حکایتی کهن باشد 
افتاده به جان من 
آغوش شعله‌وری هستی
که در چشم بر‌هم‌ زدنی
کُن‌فیکون می‌کنی مرا
و هر بار که رفتنم را
از پاگرد پلکان 
تماشا
درنیمه ماه خداباران رحمت آمده/میلادپاک مجتبی نور ولایت آمده/بیت علی وفاطمه شدگلفشان معرفت/سروربرای جنت وفیض امامت آمده/دامان پاک مصطفی دربر گرفته یک گلی/خشنودی ایزدنگر تندیس عزت آمده/از سفره احسان اوسیراب گشته شیعیان/یعنی حسن آن حجت خوب کرامت آمده/اشکی ز شوق ومعرفت ازگوشه چشمان چکد/سلطان فیض ایزدی بهر عنایت آمده/ازنسل پاک اونگر رهبر برای شیعیان/اززمزم اخلاص اوبسیاربرکت آمده/یامهدی صاحب زمان تبریک میلادحسن/چون مجتبی سالا دین ازبهر جنت آ
بهرشیعه دررجب طوفان ماتم آمده/درشهادت نامه او بازهم غم آمده/حضرت موسی بن جعفر شدشهیدراه دین/از فراقش ناله هایی چون محرم آمده/هفتمین گوهر برای دوستان اهل بیت/یاداز زنجیر وزندان اشک زمزم آمده/میشود باب الحوائج کشته درسجن بلا/مجلس سوگی برای او فراهم آمده/زمزم دلدادگی شیعیان کاظم شده/بهرایمان وولایت حبل محکم آمده/تسلیت برمهدی او درفراق حضرتش/برمصیبتهای کاظم بازمرهم آمده/
هر که می‌خواهد که قوی‌ترین مردم باشد بر خدا توکّل نماید.
امام موسی کاظم.ع‌.
مژده ای دل که دگرباره بهار آمده است
خوش خرامیده و با حسن و وقار آمده است
به تو ای باد صبا می دهمت پیغامی
این پیامی است که از دوست به یار آمده است
شاد باشید در این عید و در این سال جدید
آرزویی است که از دوست به یار آمده است
سال نو بر شما بزرگوار و خانواده محترمتان تبریک و تهنیت باد انشالله سالی سرشار از سلامتی و بهروزی و موفقیت در پیش داشته باشید.
ارادتمند داود سه یک کار
می‌دانید الاغ چیست؟ آیا الاغ دیده اید؟
اگر پاسخ شما منفی است این روزها حتما سری به حوالی میدان فردوسی بزنید تا با این موجودات آشنا شوید
همان ها که با یک شایعه برای خرید ارز 18 هزار تومانی صف می‌کشند و حرص می‌زنند و با خبری دیگر امروز و فردا در همان میدان با التماس دلارهای خود را حاضرند زیر قیمت هم که شده اب کنند تا ضرر بیشتر نکنند!
اینها همان درازگوشان دوپایی هستند که اشتباهی انسان دنیا آمده اند
ما انسان ها پر از نقص های کوچک و بزرگ هستیم.
بله درست است حتی همان هایی که نقاب بی نقص بودنشان نمیگذارد نقص درونشان را بفهمی...
میدانی رفیق راستش را بخواهی اگر ما بی نقص باشیم یعنی این دنیا یک جای کارش ایراد دارد...
این دنیا دنیای بی نقصِ ما آدم های دارای نقص است.
به عقیده ی من همه ی ما آمده ایم تا هرکدام از کمبودهایمان به کمال برسیم.
مثل آن دخترک که میدانی چقدر بی صبر است و به دنیا آمده تا صبور بودن را بیاموزد یا حتی خود تو نقص در جسمت نمایان است آم
خیاباندر‌ خیل شکوه بارانچه پرنده هاکه پر می زدند عشق را در آسمانباران که می آیدمی شوم دلتنگدلتنگ بوی خاک دشتدیدن تولد رنگین کمانو قدم زدن با تو در خیابان
باران آمده تا بشوید دستها را!باران آمده تا بشوید غم ها را!
 
به سخره گرفتیم باد راصدای باران گیج کرده بود مراتو محو بارانمن در تماشای توکنار آن کوچه باغمنکنار توتو در کنار منباز و به بازودست در دستچه زیباست کنار حتی خیال توباز هم زندگیباز هم عاشقیحتیقدم زدن تنهایی را در ترانه باران
باران
عده‌ای چنان از جای نجفی نبودن به وجد آمده‌اند
که او را با مسیح اشتباه گرفته‌اند، می‌گویند حالا که او خواسته‌ است اعتراف کند،
پس بزرگی فرماید به جای تمامی مردان قاتل نفس، به جای تمامی مردان خائن به هم‌نفس،
به جای تمامی کله گنده‌های هرگز سر به زیر نینداخته، به جای تمامی ریش پروفسوری‌های
به ریش مردم خندیده، به صلیب کشیده شود. و عده‌ای چنان از جای نجفی بودن به وجد
آمده‌اند که گناه او را به گردن گرفته و منتظر رهایی گردن اسماعیل، نبریدن تیغ
خوب..من برگشتم ..امدم که شاید صداهای درون مغزم را خفه کنم تکه تکه به قلم بیاورم و حلقه حلقه زنجیر های اسارتم از خودم را بشکافم..اگر بتوانم البته...که بعید میدانم ...قبل تر ها که در دفتر می نوشتم همه ی نوشته هایم را میسوزاندم...آن هم با کبریت..میخواستم بوی گوگردش ریه هایم را بخراشد و چوب کبریت گر گرفته با تنها چشم اتشینش حرص و هراسش را با سوزاندن ناخن هایم بیرون بریزد....
آمده ام بگویم باز هم آن کار را تکرار کردم:/دوباره دوباره و دوباره...به خودم آمدم
دانلود آهنگ آرمین وطنیان ستاره ی من
دانلود آهنگ آرمین وطنیان ستاره ی من
شب آمده، ستاره ی من آمدهاز آسمان ترانه ی من آمده
هر شب از دشت آرزوهاhar shab az dashte arezoha
گل های پر ستاره میچینمghol haye opor setare michinam
صورتت جای ماه میبینمsoratet jaye mah mibinam
دونه به دونه واست آشیونهdone be done vasat ashiyone
میسازم با جون و دل بی بهونهmisazam ba jone o del bi bahone
غمو میدم به دست بادghamo midam be daste bad
تا همیشه از یاد برهta hamishe az yad bere
هر لحظت بشه شادhar lahzat beshe shad
شب آمدهshab omad
شب آمدهshab omad
عشقم به توeshgham
 Shirazart.blog.ir 
۵- در کدام یک از دوره های زیر موسیقی پیشرفت بیشتری داشته است؟ 
    ۱- صفویه       ۲- ساسانیان          ۳- سامانیان        ۴- افشاریه
******** جواب : گزینه ی۲
۶- تصویر مقابل چه چیزی را نشان می دهد ؟
     ۱- یکی از خدایان موسیقی یونان قدیم ‌.
     ۲- یک نوازنده سیتار که از هند بدست آمده است. 
     ۳- یک نوازنده گیتار که از اسپانیا بدست آمده است. 
      ۴- تنبور نوازی که در شوش بدست آمده است .
******** جواب : گزینه ی ۴
حضرت فاطمه ای دیگربه دنیا آمده/یک نشانی بهرکوثرسوی زهرا آمده/حضرت زینب همیشه بنده خوب خداست/زینت ناب پرستش سوی مولاآمده/دختروالای حیدر نور چشم احمداست/حامی اسلام و قرآن بهریکتاآمده/خواهربرمجتبی وبرحسین بن علی/قوت قلب ولایت سوی سقاآمده/کربلاآتشفشان قلبهای عاشق است/اسوه ای ناب وولایی بهر فرداآمده/میکند کاخ ستم رابا بصیرت اوخراب/درکلامش ذوالفقاری سوی اعداآمده/روز عاشورا پیامش زینب وسجادبود/گوهری برشیعیان ناب ووالاآمده/روزمیلادش سراسرش
 
 
از همان روز اول که رفتی فهمیدیم اینهمه سالی که بغض میکردی و آرزوی شهادت داشتی،
خدا استجابتی در خور و لایق دعایت کنار گذاشته بوددردانه ی رهبر! نورچشم ملت ! سلام برتوخوش آمدی در قلب هایمانتک تک این جماعت،سطر به سطره دفتر عشقی هستند که لبیک یا حسین اش، از قلم شهادتین تو رنگ دوباره گرفتههمه باهم آمده ایم که بگوییم مرد خوب سرزمینم پیامت راشنیدیم ؛ آری شهادت میدهیم وباور داریم این راه که تو رفتی همان راه اولیای خداست.
و همان ریسمان الهی که هر
 
 
از همان روز اول که رفتی فهمیدیم اینهمه سالی که بغض میکردی و آرزوی شهادت داشتی،
خدا استجابتی در خور و لایق دعایت کنار گذاشته بوددردانه رهبر! نورچشم ملت ! سلام برتوخوش آمدی در قلب هایمانتک تک این جماعت،سطر به سطره دفتر عشقی هستند که لبیک یا حسین اش، از قلم شهادتین تو رنگ دوباره گرفتههمه باهم آمده ایم که بگوییم مرد خوب سرزمینم پیامت راشنیدیم ؛ آری شهادت میدهیم وباور داریم این راه که تو رفتی همان راه اولیای خداست.
و همان ریسمان الهی که هر کس
✨✨خدای خوش حساب✨
شخصی را قرض بسیار آمده بود. تاجری کریم را در بازار به او نشان دادند که احسان می کند.
آن شخص، تاجر سخاوتمند را در بازار یافت و دید که به معامله مشغول است و بر سر ریالی چانه می زند، آن صحنه را دید پشیمان شد و بازگشت.***تو را که این همه گفت وگو ست بر دَرمی،چگونه از تو توقع کند کسی کَرمی؟***تاجر چشمش به او افتاد و فهمید که برای حاجت کاری آمده است پس به دنبال او رفت و گفت با من کاری داشتی؟
شخص گفت: برای هر چه آمده بودم بیفایده بود. تاجر
با خود کجای می برد , هوش مرا صدای تو انگشت حیرتم به لب , در خلقت خدای تو عمر دوباره می دهد دیدار چون تویی عزیز بر خود دریده پیرهن این غنچه در هوای تو کردم نگه در آینه دیدم به جای خود تو را از چشم من مشخص است در جانم است جای تو جان هست در تنم ولی از خویش دور می شوم با خود غریبه می شود هر کس شد آشنای تو دور از تو خار در دل است کشتی نشسته در گل است جارو و آب می زند چشم و مژه برای تو دوره بگردم این فدا پروانه وار می دهم باران تویی ببار و من
دیروز صبح رفته بودم کلیسای بیت‌لحم و پیرمرد را به هزار خواهش راضی کردم در را باز کند تا در محراب دعا بخوانمچهره‌ام داد می‌زد چقدر حالم بد است. پیرمرد کنارم ایستاده بود و پشت سرهم ارمنی حرف می‌زد و از انجیل می‌گفت تا مثلا آرام شوموقتی گفتم ارمنی نمی‌فهمم و مسلمانم، قیافه‌اش یک طوری شد،همان‌طور که به دیوانه‌ها نگاه می‌کنند. حق داشت، هیچ مسلمانی هشت صبح روز اربعین کلیسا نمی‌رود. حتی مسیحی‌ها هم هشت صبح کلیسا نمی‌روند.اما من هشت صبح کلی
نیروهای تحوّل در رگ و جانمان می‌پیچند، مگر که معبری، پلی، دروازه‌ای، دریچه‌ای، روزنه‌ای به بیرون بیابند و سنّت‌ها و آیین‌ها و همه‌ی آنچه می‌شناسیم را به باد دهند. همه با باد آمده‌اند بر باد می‌روند.
زمین همان زمین، انسان همان انسان، خاکدان همان خاکدان و جامه همان جامه، آگاهی نو می‌شود. بر سخن بیهودگان باید گوش بست و تنها باید این را شنید: آگاهی نو.   چپ نو و راست نو،چرا که میان نو.
حلمی | کتاب لامکان
موسیقی: Warsaw Village Band - To You Kasiunia
⁦✍️⁩خدا چگونه به وجود آمده؟ کی به وجود آمده؟
یک سوال میپرسم؛ خدا کی نبوده؟ خدا همیشه وجود داشته است.
به موجودی که از هیچ به وجود آمده ممکن الوجود میگویند مثل انسان و... .
هر ممکن الوجودی(مثل انسان) نیاز به یک مرجح(به وجود آورنده) برای به وجود آمدن دارد؛ حال اگر مرجح یک ممکن الوجود مثل انسان یک ممکن الوجود دیگر باشد دوباره خود آن هم احتیاج به مرجح دیگری دارد و همین طور تا بی نهایت ادامه دارد. 
و چون تسلسل(ادامه تا بی نهایت) باطل است، باید به مرجّ
بسم الله الرحمن الرحیم
یا اباصالح المهدی ادرکنی
احمق بیسوادی که مانند عمر دوازده سال طول کشید سوره بقره را از رو بخواند پرسید چرا نام علی بن ابوطالب در قرآن نیامده است؟
گفتم
در کجای قرآن آمده که مردم وظیفه دارند برای خدا و پیامبر جانشین انتخاب کنند؟
در کجای قرآن آمده که عمر پیامبر است که در شبکه کلمه میگویید او پیامبر است؟
در کجای قرآن آمده نماز صبح و ظهر و عصر چند رکعت است؟
در کجای قرآن آمده عایشه همسر پیامبر بود؟
در کجای قرآن آمده معاویه ح
آخرش یک نفر از راه می رسد که بودنش ؛
جبرانِ تمامِ نبودن هاست ، جبرانِ تمامِ بی انصافی ها و شکستن ها ...
یکی که با جادویِ حضورش ، دنیایِ تو را متحول می کند .
جوری تو را می بیند ، که هیچ کس ندیده ، جوری تو را می شنود ، که هیچ کس نشِنیده ، و جوری روحِ خسته ی تو را از عشق و محبت ، اشباع می کند ؛ که با وجود او ، دیگر ، نه آرزویی می مانَد ، برایِ نرسیدن و نه حسرت و اندوهی برای خوردن ...
بعضی آدم ها ، خودِ معجزه اند . انگار آمده اند تا تو مزه ی خوشبختی را بچشی ، آم
بهمن هم رفت. اسفند هم آمده. و امروز آخرین ماهگرد تولد چهارده سالگیم است :)ماه دیگر چنین روزی، در حالی که بهار آمده، شکوفه های صروتی و سفید همه جا را آراسته، لبخند بر لبان مردمان نشسته، پیراهن های نو به تن شده، همه در حال عید دیدنی، در حال سفر کردن، در حال نزدیک کردن روابط، همه با اراده هایی نو، با تصمیم ها و برنامه ریزی های جدید، همه در حال خندیدن، همه در تب و تاب، در هیاهو :)
همان روزی که من به دنیا آمدم، خیلی ها از دنیا رفتند. قانون دنیا اینجوری
از متن‌هایی که باید الگو باشد:
 
من همیشه در هجرت بوده‌ام. هجرت نه یعنی از این مکان جغرافیایی به مکان دیگر جغرافیایی رفتن. هجرت یعنی از حالی به حالی دیگر، از یک فضای فکری به فضای فکری تحول یافته‌ای رفتن. هجرت همان تغییر انسانی است. گذر از درکی به درک دیگر، بالاتر، کامل‌تر، یا کامل شونده‌تر. هجرت در درک معنی‌ها و آماده شدن، سفر آماده شدن و تحول آماده بودن‌ها برای روشن‌تر پی بردن، روشن‌تر فهمیدن، بهتر معنی ها را پیدا کردن، برای به کاربردن
آخرین بار این‌قدر باران شدید بود که نمی‌شد جایی را دید. تمام بعدازظهر را منتظرت بودم که شاید بتوانم چند کلمه با تو حرف بزنم. آخر شب بالاخره آمدی و همان چند جمله و همان نگاه‌های کوتاه چند هفته‌ام را به هم ریخت.تمام آرزوها، تمام دل‌خوشی‌ها و تمام حس‌ها را با تو دفن کرده‌ام. حس می‌کنم مرده‌ام. آمده‌ام اینجا تا شاید کلمه‌ها مثل ضربه‌های پیاپی تیشه زمین را بشکافند. دنبال تو نمی‌گردم. دنبال خودم می‌گردم؛ دنبال کسی که مرد، دنبال کسی که گم ش
چشمانت در یاد مانده 
همان چشمانی که خنده هایت را معنا میبخشید 
همان چشمانی که سال ها من را بیتاب تو گردانده
همان چشمانی که آرامش من را گرفته است  
همان چشمانی که آرزوی دیدنش را دارم 
همان چشمانی که با آن ها حرف دارم 
چرا حسرت دیدن دوباره ات به دلم مانده است 
دلم برای نگاهت تنگ شده است 
دگر تا کِی باید با خودم درد و دل کنم 
اما هنوز
در طپانچه‌ی من 
یک فشنگ مانده‌است 
برای شلیک کردن به افق دور
به تنه‌ی درختی که نمی‌توانم دید. 
 
یادم می‌آید بچگی‌هایم
تمام خودم را خواب می‌دیدم. 
و اشیای اتاق را روی میز می‌گذاشتم 
(خودکارها را و دفترها، و قلب کوچکم را)
تا از لذت تماشا، بی‌نصیب نباشم.
و با سرعت بال حشرات
به سالیان بعد پرتاب می‌شدم. 
 
وقتی از زمان می‌گویم 
یعنی ذوب شدن یک لیوان شیشه‌ای 
که از پس‌اش قطرات آب را می‌توان تماشا کرد. 
یا یک فواره. یا یک حوض:
جسمی د
همه چیز از آنجا شروع شد که نگاهش به نگاهم گره خورد و فهمیدم  خیلی وقت است دارد نگاهم می‌کند. و انگار فقط به من نگاه می‌کرد میان این همه انگار فقط نگاهش راه رفتن مرا برای قاب گرفتن می‌پسندید. من این طور فکر می‌کنم، شما می‌توانید آن را به حساب غرور ابا و اجدادی ام  یا به حساب دیوانگی ام بگذارید.
داشتم می‌گفتم البته نه از آن گفتن ها، انگار همان لحظه را باز می‌آفرینم هر بار و امشب هم باز ...
نگاهش می‌کنم انگار از خودمان است، انگار مرا می‌فهمد ه
توی حال خودم بود و فکرها توی سرم چرخ می خورد. رشته یکی‌شان ادامه پیدا کرد و به این جا رسید که دیدم دور و برم چقدر آدم شصت ساله و همان حدود دیده می شود. دایی و عمو و خاله و... انگار این ها همان دایی و عموی بچگی هستند و همیشه جوان!
بعد تلنگردار بعدی داستان اینجاست: اگر این عزیزان در کانال 60 سالگی پیش می روند [که ان شاءالله عمرشان پربرکت و دراز باشد] و دیگر آن دایی و خاله کودکی نیستند، یعنی من هم دیگر آن کودک نیستم. من هم بخش زیادی از مسیر را آمده ام؛ ف
یه چیزایی از ماه رمضونای پر شور و شوق و در عین حال پر از سادگی و صمیمیت دوران بچگی که با ذوق وصف‌ناشدنی موقع برگشت از مدرسه با پول خیلی کمِ توجیبی برای افطارم خوراکی مختصری می‌خریدم، از روزها و شب‌های رمضونیِ دوران پر رمز و راز نوجوونی که سقف بالای سرمون رو نمی‌تونستیم تحمل کنیم و می‌زدیم به دلِ پشت‌بوم خونه‌ی مادربزرگ و تا سحر ستاره می‌شمردیم یا رمضونای همین دوره‌ی پر از قصه و گاه پر از غصه و حیرت جوونی توی وجودم ته‌نشین شده که با اختل
یه چیزایی از ماه رمضونای پر شور و شوق و در عین حال پر از سادگی و صمیمیت دوران بچگی که با ذوق وصف‌ناشدنی موقع برگشت از مدرسه با پول خیلی کمِ توجیبی برای افطارم خوراکی مختصری می‌خریدم، از روزها و شب‌های رمضونیِ دوران پر رمز و راز نوجوونی که سقف بالای سرمون رو نمی‌تونستیم تحمل کنیم و می‌زدیم به دلِ پشت‌بوم خونه‌ی مادربزرگ و تا سحر ستاره می‌شمردیم یا همین رمضونای دوره‌ی پر از قصه و گاه پر از غصه و حیرت جوونی توی وجودم باقی مونده که باعث‌شد
در وسعت بوم افکار کدامتان شوربومی که تنها کهنه‌درختی که ریشه‌اش با جهل آب داده‌شد و میوه‌اش که بی‌میوه بود برچشمه‌های جوشان یله داده و مستور کرده؟!
هرآیینه از شما اندیشه‌تان از اندیشه تهی شد که درنگ در آن راه نیابد که آن علتِ علت فکرتان بود.
تاریخی که برگ‌هایش درمیان طوفان به تاراج رفته‌است روزی به دفتر برمیگردد و آنگاه آِیندگان با هُردود قضاوتمان میکنند، از بر نادانی‌مان!
ترس بود که افسارش گردن همگان گرفت و فشرد که نفهمند که نفهمید
در وسعت بوم افکار کدامتان شوربومی که تنها کهنه‌درختی که ریشه‌اش با جهل آب داده‌شد و میوه‌اش که بی‌میوه بود برچشمه‌های جوشان یله داده و مستور کرده؟!
هرآیینه از شما اندیشه‌تان از اندیشه تهی شد که درنگ در آن راه نیابد که آن علتِ علت فکرتان بود.
تاریخی که برگ‌هایش درمیان طوفان به تاراج رفته‌است روزی به دفتر برمیگردد و آنگاه آِیندگان با هُردود قضاوتمان میکنند، از بر نادانی‌مان!
ترس بود که افسارش گردن همگان گرفت و فشرد که نفهمند که نفهمید
زمانی که HTML پا به عرصه دنیای اینترنت گذاشت، فرض بر این که این زبان تنها برای نمایش متن و عکس بوجود آمده است. عملا در آن زمان، کسی حتی فکر آن را نمی کرد که روزی برسد که اینترنت به خانه های صدها میلیون آدم و بر روی کامپیوترهای شخصی نفوذ کند.HTML زبانی بود که بسیاری از موارد پیشرفته در طراحی در آن لحاظ نشده بود. بعلاوه اینکه این زبان قابلیت تغییر، کاربر پسندی و بسیاری دیگر از مباحثی که در دنیای برنامه نویسی و طراحی با گذشت زمان بوجود آمده اند را در خ
گاهی مسیر جاده به بن بست می رودگاهی تمام حادثه از دست می رود
گاهی همان کسی که دم از عقل می زند ،در راه هوشیاری خود ، مست می رود
گاهی غریبه ای که به سختی به دل نشست ،وقتی که قلبِ خون شده بشکست ، می رود
اول ، اگرچه با سخن از عشق آمدهآخر ، خلاف آنچه که گفته ست ، می رود
 
 
 
ادامه مطلب
به تو رسیده ام در تقدیریکهاز گذشته ای آمده بود..از قلبیکه میخواست بتپد..اماباید میماندبایددر آن کُماقلبش را سر به نیست میبُرد....شُوکی میخواستتا دوباره بتبد..برای همین اگر تقدیر این تپیدن نبود..هیچ گذشته ایقلبم را به کُما نمی بُرد..و من از حسرتیآمده امکه آرزو بود..از همان روزی آمدم که بهشت در حسرت انسانیتبود..انسان ولی نبود..ولی اکنون انسان هست باز هم..دیگر حسرتی نیست..و دوباره انسانیت دستِ فرشته ها را میبوسد!،انسانیت است آرزو....خُداوند تقدیری
بسم الله
من فکر میکنم شبهایی که کودکی تبدار است، شب قدری است برای مادرش. وقتی در اوج خستگی پلکهایت را باز نگه میداری ، وقتی همه غصه هایت را فراموش میکنی و فقط به یک چیز می اندیشی، حتی وقتی رژیمت را کنار میگذاری و تند تند تخمه میشکنی و گفتگوهای تلویزیونی و شبکه خبر نگاه میکنی، در آن تاریکی و تنهایی و احیانا اضطراب، شعبه ای از شب قدر برای تو -اختصاصا برای تو- رقم میخورد فقط اگر در آن میان، لحظاتی توجه و تذکر برای خودت دست و پا کنی!
و یکهو میبینی ص
من را دوست داشته باش؛در امتدادِ زمان،از شکوفه بارانِ درخت هاتا عرق ریزانِ گل هااز خش خشِ زرد و نارنجی ها زیرِ قدم هایِ دخترکان عاشقتا نفس هایِ گرم پسرک رویِ دستهایِ از سرما قرمز شده معشوقش...من را دوست داشته باش؛اندک و فراوانش مهم نیست،من را در گذران فصل هاهمچون روزِ اول دوست داشته باش...با هر بوسه ؛حسی شبیه اولین بوسه را تویِ رگهایت حس کنو با هر بار دیدنمبازفکر کنکه معشوقت حتمااز جایی جز زمین آمده...من را دوست داشته باش؛در امتدادِ شبهایِ طول
دنیایم بزرگ شده و بسیار محدود انتظارم انقدر پایین آمده که حدی ندارد مثل سال گذشته پرشور نیستم مقل سال گذشته دلم پر امید نیست امیدم شده همان دانشگاه همان درسها همان هایی که فقط برایم مانده دوستانم دوستانی که هنوز رفیق رده هستند کسانی که از بودنشان حرف زدنشان آرامش میگیرم و کتابهایم وقتی بی قرارم و راهی بدای ارامش نیست پناهم میشوند و خدایی که کنار تگ تک لحظه هایم هست وقتی بی صبرم و فریاد میزنم چرا کسی میگوید ارام باش ارام یگیر چه بیقرار باشی
یک مسکن دیگر خورده بودم و خوابیده بودم.خوابِ خواب نبودم اما بیدار هم نبودم که حس کردم تکان می خورم.چشم هایم را باز کردم.از همان دو سه سال پیش؛بعد از زلزله ملارد،گاهی پیش آمده بود که حس کنم زلزله آمده و بیدار شوم و یا در خواب،کابوس زلزله های بعدی را ببینم.برای همین گمان کردم فقط مثل بارهای قبل خیالاتی شدهام.اما به خودم آمدم و دیدم خواب نیستم.دیشب روی زمین خوابیده بودم.حرکت کردم و نشستم.دیدم خواهرم هم روی تخت نشسته.به سقف نگاه کردم تا حرکت لوست
کازینو گیم ها یا همان بازی های کازینویی نیز در وب سایت رسمی پویان مختاری آمده است که در زیر به صورت خلاصه به معرفی آنها می پردازیم.
بازی پر طرفدار پوکر در این سایت یعنی سایت پویان مختاری و نیلی افشار آمده است در ابتدا باید گفت سایت تخصص اصلی اش در راستای دیگری است و این بازی ها صرفا برای فان و لذت بردن افراد است و نباید با سایت های تخصصی پوکر مقایسه کرد صد البته که من به عنوان یک ژورنالیست نمی توانم مانند یک ریپورتر عمل کنم و این نیز به صورت مشا
چه شد؟ خاک از خواب بیدار شدبه خود گفت: انگار من زنده ام!دوباره شکفته است گل از گلمببین بوی گل می دهد خنده ام!نوشتند چون حرف ناگفته ایگل لاله را بر لب جویبارچه شد؟ باز انگار آتش گرفتهمه گل به گل دامن سبزه زارچنین گفت در گوش گل، غنچه ای:نسیمی مرا قلقلک می دهدزمین زیر پایم نفس می کشدهوا بوی باد خنک می دهدصدای نفس های نرم نسیمبه بازیگری گفت: اینک منم!که با دست های نوازشگرمگلی بر سر شاخه ها می زنم!از این سوره ی سبز و آیات سرخکتاب زمین پر علامت شدهزمی
دوست جان از عروسی اقوامش می‌گفت و اینکه داماد آنقدر تغییر کرده بود که نشناخته بودش! می‌گفت دامادهای امروزی را می‌برند آرایشگاه و پدیده نوظهوری آمده به نام آرایش داماد!!!
تو اگه بخواهی از این سوسول بازی ها در بیاوری، همان اول کاری کلاهمان می‌رود توی هم! مردی که آرایش کنه که مرد نیست. همون طوری که هستی، یه عالمه خوشگلی . 
«ما را به سخت جانی خود این گمان نبود»
من کیستم از خویش به تنگ آمده ای
دیوانه ٔ با خرد به جنگ آمده ای
دوشینه به کوی یار از رشکم کشت
نالیدن پای دل به سنگ آمده ای .
#شکیبی_اصفهانی
#کانال_آوای_شبانه_پارسا
#اخبار_روز_ایران_و_جهان
-tumblrhttps://avayeshabane.tumblr.com
آخرین خبرها و اتفاقات روز در وب سایت:
websitehttp://aparssa.wordpress.com
منبع خبری کانال:
#BBC_News
مشاهده مطلب در کانال
۵۰۳ – ساعتی ناز مفرما ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای         فر صتت باد که دیوانه نواز آمده ای ساعتی نا زمفرما و بگردان عادت           چون بپرسیدن ارباب نیاز آمده ای پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ چون بهر حال … ساعتی ناز مفرما – ای که با سلسله زلف دراز آمده‌ای – غزل ۴۲۲ – ۵۰۳
منبع : فالگیر
⚫️ یا فاطمه زهرا (سلام‌الله‌علیها)...مادر به دلم بد آمده زود، نرومن تشنه ام ای تو آب، ای رود، نروآتش که در خانه ی ما را بد سوختشد آینه‌‌های شهر پر دود، نرودیروز مگر خودت نگفتی حالترفته ست کمی به سمت بهبود، نروبابایی من میان نامردان ماندبعد از تو دگر نخواهد آسود، نروآن شب که یکی عیادتت آمده بودجای لگدش به پهلویت بود، نروای کاش جهان ببیند آن وقتی راکه دشمن تو شده است نابود، نرو#زهرا_آراسته‌نیا @arastehnia#فاطمیه
در وسعت بوم افکار کدامتان شوربومی که تنها کهنه‌درختی که ریشه‌اش با جهل آب داده‌شد و میوه‌اش که بی‌میوه بود برچشمه‌های جوشان یله داده و مستور کرده؟!
هرآیینه از شما اندیشه‌تان از اندیشه تهی شد که درنگ در آن راه نیابد که آن علتِ علت فکرتان بود.
تاریخی که برگ‌هایش درمیان طوفان به تاراج رفته‌است روزی به دفتر برمیگردد و آنگاه آِیندگان با هُردود قضاوتمان میکنند، از بر نادانی‌مان!
ترس بود که افسارش گردن همگان گرفت و فشرد که نفهمند که نفهمید
روانشناسی پرتوقع ها...
آیا تا به حال برایتان پیش آمده که انتظار جواب پیامی را بکشید که فرستاده اید؟
اگر پیش آمده، پس شما جزو دسته ی آدمهای بسیاااااااااار پرتوقع هستید.
آدمهایی که توقع دارند؛ انسانهای دوروبرشان یا حرفی را نزنند و یا اگر زدند حداقل خلاف آن عمل نکنند.آدمهایی که توقع دارند؛ چون توی زندگی کسی سرک نمی کشند، بقیه هم سرشان توی زندگی خودشان باشد.آدمهایی که توقع دارند؛ جواب خوبیهایشان نه با خوبی، که حداقل با بدی داده نشود.آدمهایی که
از سوى شخص دیگرى وارد آمده باشد و خواه به سبب تکلیفى از سوى شارع و قانونگذار باشد. نراقى پس از نقل عبارت هاى بسیار از لغت نامه مى نویسد: در روایـات سه واژه: ضرر، ضرار و اضرار، آمده است. این واژه هاى سه گانه، هر چند از دید لغوى با هم اختلاف دارند، ولى…
ادامه مطلب
اعجاز کلمه ای در آیات قرآن
کلمه "بحر" به معنی دریا به صورت صیغه مفرد آن در 32
آیه از قرآن آمده است . کلمه "بر" نیز به معنای خشکی به صورت صیغه مفرد آن
در 12 آیه از قرآن آمده است. در یک مورد نیز کلمه "یبسا" که آن هم معنای
خشکی می دهد آمده است که در مجموع در 13 آیه از قرآن کلمه خشکی وارد شده
است. بنابراین در 32 آیه قرآن کلمه دریا و در 13 آیه کلمه خشکی
آمده است. مجمع آیاتی که در آنها کلمات دریا و خشکی آمده است (32+ 13) می
شود 45 آیه. حال اگر این اعداد را با نسبت
نوشته بود: "دشمن خامنه ای کافر است" بعد به خود گفته بود چه حرفی زدم اگر اشتباه می گویم حضرت ابالفضل العباس ع جوابم را بدهد اگر هم درست گفتم خود ابالفضل ع با نشانه ای حرفم را تایید کند. روز تاسوعای همان سال یکی از مدافعین حرم که فرد بسیار معنوی و با اخلاصی است و مدتها او را ندیده بود به ایران آمده بود و به دیدن او رفته بود. با خود گفت: اینهم تایید حضرت ابالفضل العباس ع 
سلام.حالا یاد گرفته‌ام همه‌جا با تو وارد مکالمه شوم. مکالمه‌ای یک نفره. وقتی توی اتوبوس در حال له شدنم. وقتی توی یک جلسه نشسته‌ام. وقتی روی تردمیل می‌دوم. وقتی دمبل‌ها را با مکافات بلند می‌کنم. وقتی توی صف تاکسی ایستاده‌ام. وقتی نصفه شب با چشمان خواب آلود کنار یخچال می‌ایستم و بطری آب را قلپ قلپ بالا می‌کشم. وقتی توی اتاق پرو روبروی یک آینه هستم. وقتی آرایشگر ابروهایم را برمی‌دارد. وقتی روی تخت خواب دراز کشیده‌ام و به سقف نگاه می‌کنم. و
من همان قهرمان داستانی هستم که همه چیز را در مرز رسیدن رها می‌کند. می‌گذارد و می‌رود و نمی‌ماند تا ثمره‌ی آن‌چه گذشت را ببیند. همان که می‌تواند همه‌‌ی انتظارها و دلتنگی‌هایش را با یک جمله‌ی ساده، یک بله‌ی خشک و خالی تمام کند، می‌تواند رسیدن را، دیدن را تجربه کند، اما نمی‌کند. رها می‌کند. می‌رود. نمی‌ماند. همان شطرنج‌بازی که می‌تواند با حرکت آخر حریف را کیش و مات کند اما صفحه‌ی شطرنج را یک حرکت مانده به حرکت آخر، نیمه‌کاره رها می‌
‍ آبزن چیست؟
 
در ایران باستان محفظه ای از سفال یا فلز به اندازه یک نفر ساخته میشد که ایرانیان خود را در آن شستشو میدادند زیرا در نظر ایرانیان آلوده کردن آب بسیار گناه بود و برای جلوگیری از آلودگی آب روان یا استخرها یا هر آب بزرگ همان مقدار آبی را که برای شستشوی یک نفر لازم بود استفاده میکردند.(حافظان محیط زیست تازه امروزه به این اصل پی برده اند)
 
در گزارش شاهنامه فردوسی در بخش پادشاهی ضحاک از آبزن سخن به میان آمده که ضحاک برای رستن از آزار ما
پس از مرگ داماد خانم خواب دیده بودند خانم به درب خانه ی محقر دختر کوچک و دامادش آمده است و میخواهد وارد شود به داماد خانم "آقا" می گفتند. یکی از اهالی خانه از او پرسید  خانم چرا تنها آمده ای؟ "آقا" کجاست ؟ گفت ایشان وادی السلام نجف است. 
حاجی اولین سالی بود که به حج مشرف شده بود کنار بیت الله الحرام جوانی کنارش نشسته بود. سوال کرده بود از کجا آمده ای حاجی گفته بود از ایران. در جواب متقابل شنیده بود که از حوالی مدیترانه آمده است. بعد جوان گفته بود سال آینده نمی توانی بیایی حج. ولی از سال بعد هر سال خواهی آمد. حاجی دوسال بعد شد مدیر کاروان و  همه ساله حج مشرف می شود. 
«داغ کندی» نام روستایی است در منطقه چاراویماغ آذربایجان شرقی. این روزها برف زیادی در این منطقه باریده است، تا حدی که اعلام کرده‌اند تمامی مدارس تعطیل است. اما محمد صادقی معلم روستا، با وجود برفی که تا بیش از یک متر از سطح زمین آمده بالا است؛ با همتی بی نظیر توانسته است برف‌ها را به کناری زده و راه رسیدن بچه ها به مدرسه را باز کند. دیدن چهره بچه‌ها و راهروی بلند بالایی که در دل برف‌های انباشته روی هم پدید آمده، دیدنی است.
شاسوسا بودمکنار همان عمارت مخروب، زیر آسمان شگفت انگیز کویرتنهای تنهاتنها صدای وبلن‌سل در فضا پخش بود، قطعه‌ی Empty Skyو مه عمیق، انگار که تمام ابرهای دنیا به زمین آمده بودند
ارغوان ابتهاج می‌خوانم و منتظر 
منتظر تو که از میان ابرها پیدا شوی
بسم الله الرحمن الرحیم
یافارس الحجاز ادرکنی الساعه العجل
چقدر بااحساس و حماسی،استاد شهرام ناظری این ابیات را به صدای سحرکننده خویش را زنده کرده است
....
در خاک شهیدان نتوان خون سحر ریخت
از دامن این گرد سوار آمده امروز
این خلق وفادار به میثاق حسین است
خوش بر سر آن عهد و قرار آمده امروز
اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و الغلبه
برای ما که مدعی به دل داشتن محبت ابا عبدالله علیه السلام هستیم، به اندازه‌ی ظرف‌ها و ظرفیت‌هایمان، کربلاهایی کوچک هست. کربلاهای فسقلی، نقلی، کف دستی. اما با همان ترکیبِ بازی.
برای همه‌ی ما لحظات مواجهه‌ای هست. سخت. طوفانی. آتشین. که حس می‌کنیم گرمای سوزنده‌ی باد ابتلائات را. که می‌آید و می‌کوبد و می‌پیچد و به سختی گذر می‌کند.
همان آنی که یاران صدیق از دست رفته‌اند، تکیه‌گاه‌ها «کالعهن المنفوش» بی‌اثر شده‌اند و پایت از خستگی می‌لرز
از همان اول صبح که وارد دانشگاه می شوی دنبال بهانه ای است برای پیچیدن به پر و پایت تا هنگامی که بیرونت کند!
نگهبانی را میگویم! 
ممنون از اینکه نگران پوششم هستی ولی اینکه گوشه ی پیراهنم از زیر کاپشنم بیرون زده، چه خطری میتواند برای دیگران داشته باشد؟(نویسنده به یاد لوگوی آ.اس. رم می افتد!)
ترسم از این است چند وقت دیگر موقع ورود، علاوه بر کارت دانشجویی، کارت ملی، شناسنامه، گواهی نامه، گواهی تست دوپینگ، قبض آب و برق و تلفن، ریز مکالمات تلفن همراه
 
آغاز ولایت عهدی حضرت صاحب الامر امام زمان 
را به ساحت شریف آن حضرت و به عموم شیعیان ومنتظران قدوم مطهرش
وهمه ی آزادگان جهان تبریک عرض می نمایم
 
 
 
ای که باسلسله ی زلف دراز آمده ای
فرصتت باد که دیوانه نواز آمده ای
ساعتی ناز مفرما بگردان عادت
چون به پرسیدن ارباب نیاز آمده‌ای
پیش بالای تو میرم چه به صلح و چه به جنگ
چون به هر حال برازنده ناز آمده‌ای

آب و آتش به هم آمیخته‌ای از لب لعل
چشم بد دور که بس شعبده بازآمده‌ای

آفرین بر دل نرم تو که از
آی که دلم خدا خدا کردن می خواهد...
روزها  و شبهای پرستاره 
لحظات نابی که هرگز تکرار نمی شود!...
زمان چقدر تندتر از انتظارم می گذرد
زمانی بود که از کندی اش گلایه داشتم!
اما حالا شاید دورتر شدن از خدا
و غرقِ دنیا شدن
زمان را روی دورِ تند تنظیم کرده.
قدری کوتاه هوای شبهای اعتکاف به سرم می زند
و کمی آن طرف تر التماس های دلم برای اردوهای راهیان هیاهو می کند...
از خادمی هم حتی کوتاه آمده ام
به همان زائر شدن آرزومندم!..
عمیق تر که می شوم
دستم که به هیج جا نمی
باز عزیزیم ، من و تو وَ او
جمع همه ، تشنه وَ آب و سبو
آمده وقتِ هنرِ انتخاب
دست شود از همه ی خلق  رو
رایِ خلایق شده از نو عزیز
باز به چشمانِ همه هست سو
آمده اند تا بروند عدّه ای
باز عبور از گذرِ گفتگو
فصلِ جدیدی شده آغاز باز
گفته به شوخی سخنی بذله گو
رای بگیرندو ، خداحافظی
کرده دعاگوئی ما ، مو بمو .کوتوال خنداناحمد یزدانیkootevallekhandan.blogspot.com
 
مفهوم لغوى و شناسنامۀ عسل
عسل در فرهنگ واژگان و قاموس‌هاى معتبر عربى به فارسى سره به معناى انگبین آمده است که بیانگر مادۀ شیرینى است که به وسیلۀ زنبور عسل از شیرۀ گل‌ها و شهد گیاهان فراهم شده و پس از تغییر و تحول در خانه‌هاى موم « کندو» انباشته مى‌شود.
واژۀ عسل فقط یک بار در قرآن آمده است:
وَ أَنْهٰارٌ مِنْ خَمْرٍ، لَذَّةٍ لِلشّٰارِبِینَ وَ أَنْهٰارٌ مِنْ عَسَلٍ مُصَفًّى [سوره‌محمد/ آیۀ 15].
کتاب قاموس قرآن تألیف سیدعلى‌اکبر قرشى چاپ دارا
محبت در لغت، به معنای دوست داشتن و علاقه مندی آمده است و در اصطلاح عرفان عملی، به سرور و لذتی که ناشی از جذب شدن به کمال و جمال حقیقی باشد، تعبیر شده است. این کشش درونی، قابل شدت و ضعف است که در مرتبه ضعیف، همان ارادت است. در مرتبه بعد، شوق خوانده و در مرتبه قوی تر به آن محبت گفته اند. اگر محبّت و علاقه مندی، به شدت برسد به آن، عشق گویند.
ادامه مطلب
روزی می‌آید که تو دیگر نیستی
و صدای تو را باد خواهد برد
یاد تو خنجری‌ست که روحم را می‌درَد
و همان دم کلاغی از سرْشاخه‌‌ٔ لختِ درخت می‌پرد
بین خودمان باشد، آن روز آمده
تو نیستی و فصل ها با شتابی بی‌شرمانه از هم سبقت می‌گیرند
و من نگران چال روی گونه‌ات هستم،
نگران گُلی که آخرین بار تویش کاشته بودم
عزیزِ دردانه
از وقتی که نیستی خرمالوی کال چنان حلاوتی دارد که انار می‌خوش، شوکرانی بیش نیست
این روزها گنجشک‌ها هم شانه‌هایم را پس می‌زنند
ت
 
نزدیکی ها ی تهران، قلب خاکستری و پر خس این کشور مغموم، جایی که هنوز برهوت نیست اما جنبش شهر به هن هن افتاده است، مرز بین هیجان و سکون، جایی که پیدا کردنش تنها با صدای عود ممکن می شود نه تار، نه سنتور، تنها و تنها یک صدای طنین انداز قوی عود که یک بغض گره خورده پشتش است، درست همان جا که شک می کنید به راه آمده و موسیقی به گریه تان می اندازد، با اولین قطره اشکی که فرو ریخت سرتان را بالا بیاورید و کمی به راست بچرخید درست همان جا دقیقا در اولین نظر، ت
 
نزدیکی ها ی تهران، قلب خاکستری و پر خس این کشور مغموم، جایی که هنوز برهوت نیست اما جنبش شهر به هن هن افتاده است، مرز بین هیجان و سکون، جایی که پیدا کردنش تنها با صدای عود ممکن می شود نه تار، نه سنتور، تنها و تنها یک صدای طنین انداز قوی عود که یک بغض گره خورده پشتش است، درست همان جا که شک می کنید به راه آمده و موسیقی به گریه تان می اندازد، با اولین قطره اشکی که فرو ریخت سرتان را بالا بیاورید و کمی به راست بچرخید درست همان جا دقیقا در اولین نظر، ت
فاصله وقتی معنا پیدا میکند که مبدا و مقصدی هم در کار باشد. اگر ندانیم از کجا آمده‌ایم و به کجا می‌رویم، فاصله چطور معنا می‌شود؟◾روزهایی که انقلاب پیروز شد، روزهای اوج التهاب سیاسی و اجتماعی و حتی فرهنگی بود. روزهایی که جریان‌های مختلف، هر کدام حرف‌های مختلف می‌زدند و جلوی هم صف آرایی می‌کردنداز همان ابتدای شروع انقلاب اسلام بر امپریالیسم، یعنی از همان روزی گفتند مصرف توتون و تنباکو حرام است، تا همین امروز که منِ جوانِ نسل سومیِ انقلا
در این سحر که سحرهای دیگری دارد
دل من از تو خبرهای دیگری دارد
من آدمم ولی این قلب عاشق از شوقت
فرشته ای ست که پرهای دیگری دارد
به نام مرگ، گلی آمده مرا ببرد
دلم هوای سفرهای دیگری دارد
همیشه بارِ دعا، میوه ی اجابت نیست
دل شکسته هنرهای دیگری دارد
و آخرین قدم عاشقی رسیدن نیست
که گاه عشق، اگرهای دیگری دارد
هزار مرتبه عاشق شدی ندانستی
که عشق خون جگرهای دیگری دارد
تو کوله بار، سبک کن که پشت مه گویند
پل از تو درّه خطرهای دیگری دارد
تو خواب رفته ای و ج
شادمانی پیشه کن میلادآقاآمده/درمدینه آیتی بر رب یکتاآمده/خانه کاظم سراسر نورباران گشته است/شیعه راتاروز محشریارومولاآمده/اوعلی درنسل احمدشهرتش باشد رضا/درحریم پاک قرآن مثل وهمتا آمده/آشنای اهل ایمان آن ولی حق پرست/پاره تن بهرپیمبرمثل زهرا آمده/مشهداو آرزوی شیعیان عالم است/درخراسان گوهری ازنسل طاهاآمده/یاعلی موسی الرضا درمان نماهردردرا/شافع روزجزا برما مصفا آمده/مشهداو چلچراغ وقبله اهل ولاست/مقتدای کل ایران نور برماآمده/عرض تبریکی به
یامن له الدنیاوالأخره 
«انا اعطیناک الکوثر، فصل لربّک و انحر، ان شانئک هوالابتر»[نکویی های بسیارت بخشیده ایم، پس برای پروردگارت نماز گزار و قربانی کن. بدون شک نسل دشمنت ابتر است.](1)این سوره به گفته اکثر مفسران درباره حضرت فاطمه علیه السلام است. آیه الله صابری، این سوره را یکی از سُور بی نظیر و استثنایی می داند، زیرا در این سوره کلمه «اعطیناک» یعنی بخشیده ایم است نه به تو داده ایم، و این صیغه فقط یک بار در قرآن آمده است. «الکوثر» یعنی خیر کثیر
امروز آمده بود با من در مورد تحقیقم حرف بزند. خیلی باهوش و کنجکاو است. برایش حرف زدم از کارم. از افغانستان پرسید و از نوشته‌هایش گفت. ساعت نزدیک دو شده بود. گفتم قرار است ساعت دو با کایل بریم بیرون. اگر خواسته باشد میتواند بیاید. گفت غذا خورده اما میاید. من باورم نمیشد. همیشه تا حالا به فعالیت‌های اجتماعی (!) یا هر کاری که شامل بودن در جمع دوستا میشد نه گفته بود. تعجب کردم. آمدن یا نیامدنش برای من فرقی نمی‌کرد. من از همان روزی که فهمیدم دوست‌دختر
به گزارش همشهری آنلاین، ساعت ۱۰:۳۰ صبح امروز خلبان یک هواپیمایی کوچک به دلیل فسخ متخصص پیش آمده قادر به امتداد دست خط تا فرودگاه کپک نبوده با آتش نشانی تماس گرفت و معارفه عدل که مجبور است داخل اتوبان فرود بیاید. ماموران آتش نشانی زمانی بوسیله نگرش تصادم رسیدندکه خلبان بوسیله سلامت فرود آمده بود.
در میانه ترین روز زمستان چند سال پیش بود که من با آن دستان کوچک و شکننده ام این دنیای دمدمی مزاج را به آغوش کشیدم ؛با تمام خوشی ها و تلخی هایش ،با تمام رسیدن ها و نرسیدن هایش ،با تمام کامیابی ها و ناکامی هایش ،با تمام شادی ها و غصه هایش ،با تمام درد ها و رنج هایش ...
صدای جیغی که بعد از بلعیدن اولین هوای اطرافم بلند شد ،نوعی اعتراض نبود بلکه نوعی اعلام حضور بود ،برای اینکه بگویم من آمده ام تا جریان داشته باشم ،آمده ام تا یاد بگیرم تمام زمین خوردن
چه می دانستم اینور کوه باید برای ثروت، حرام خورد ... برای عشق، خیانت کرد ... برای خوب دیده شدن، دیگری را بد نشان داد ... و برای به عرش رسیدن، باید دیگری را به فرش کشاند ...!
 
وقتی هم با تمام سادگی دلیلش را می پرسم ، می گویند : " از پشت کوه آمده ای ...! "
 
ترجیح می دهم به پشت کوه برگردم و تنها دغدغه ام سالم بازگرداندن گوسفندان از دست گرگها باشد تا اینکه اینور کوه باشم و گرگ وار انسانیت را بدَرَم ...!!!
 
استاد محمد بهمن بیگی
 شورای نگهبان صحت انتخابات در دو حوزه دیگر استان را تایید کرد
سخنگوی ستاد انتخابات کشور از تأیید صحت انتخابات مجلس شورای اسلامی در۳۷ حوزه انتخابیه دیگر در ۱۶ استان خبر داد/خبرمازندران:
حوزه های1️⃣انتخابیه تنکابن، رامسر، عباس آباد2️⃣ ویلا نوشهر، چالوس، کلاردشتنیز در این مرحله به تایید شورای نگهبان رسیده است.
پیشتر حوزه های3️⃣بهشهر و نکا و گلوگاه4️⃣بابلسر و فریدونکنار5️⃣قائم شهر و سوادکوه وجویبار و سیمرغ وسواد کوه شمالی6️⃣آمل7️⃣با
این مطلب را از دست ندهید: با این ذکر از آتش جهنم در امان بمانید!

آیا مقصود از در‌های دوزخ، همان طبقات جهنم است؟
ممکن است درهاى جهنم به معناى درهایى باشد که بر حسب اعمال انسان‌ها تنظیم شده است و هر گروهى را به تناسب عمل خود به دوزخ می‌برند، همان‌گونه که درهاى بهشت نیز چنین است؛ لذا یکى از درهاى آن «باب المجاهدین» نام دارد، و در کلام امام على (ع) نیز آمده است: «إِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّة»؛ جهاد درى از درهاى بهشت است.
دربا
من :باز از دور می آیی جانا ؟؟!! .من : دور ماندن گاهی تمام عقل است و گاهی تمام بی عقلی ،من همان عاقل دیوانه ام که شرط دیوانگی را به مرگ دنیای نزدیک ترجیح میدهم ،مجنون که باشی از بام شهر هم ،از همان دور همان پنجره ی معروف معلوم است ."گاهی تمام عقل به دور ایستادن است "
خون می‌آید، در دهانم مزه‌ی ترش و لزج خون را حس می‌کنم، به سرعت می‌روم سمت دستمال کاغذی و فکری‌ام نکند کمی خون به ته حلقم رفته باشد و بی‌هوا قورتش داده باشم و نکند روزه‌ام باطل شده باشد، دستمالی برمی‌دارم و به لثه‌ی مابین دو دندان پیشم می‌گذارم، همان جای همیشگی، چند ماهی است اگر خونی در دهانم جاری می‌شود، منشأش همان مکان است و مسببش؟ نمی‌دانم
امروز صبح هم زمانی که رو به آینه‌ی اتاقم ایستاده بودم و  موهایم را که چرب شده‌اند برس می‌کش
آهای ... ایهّاالناس ، بگذارید این شهکار آلاجاقی را بگویم که سال قحطی ، چه‌جور سرِ بندگان خدایی را که از بلوک کوه‌میش آمده بودند تا از او گندم به قیمت خون پدرش بخرند بُرید ، و چه‌جوری آن سرها را میان تور هندوانه بار کرد و فرستاد به شهر برای حاکم وقت . از این کارِ او مأمورها هم باخبر بودند و با او دست‌به‌یکی کردند . آن بندگان خدا ، در آن سال قحطی ، دار و ندارِ اهالی ده خودشان را جمع کرده بودند و به پول رسانیده بودند و آمده بودند تا از انبار آقای آ
بوسلمه یا هیولای دریا را از میان افسانه‌های جنوب پیدا کردم. موجودی حسود و بدطینت که طاقت خوشی زمینی‌ها را ندارد و هر لحظه در شکل تازه‌ای سر بر می‌آورد و طغیان می‌کند و زندگی را آشفته می‌کند.
همه بوسلمه را موجود افسانه‌ای می‌بینند و زاده‌ی ناآگاهی و خیال مردم اما من این روزها به چشم خودم بوسلمه را هرجا و در شکل‌های مختلف می‌بینم.بوسلمه همان جنگی است که همیشه در پرده منتظر استبوسلمه همان حماقت استبوسلمه همان ظلم و زورگویی استبوسلمه هم
 
یک وقت هایی هست آدم راضی میشود به هر آنچه پیش می آید، پیش آمده؛
یک وقت هایی عقل و منطقش با آنچه پیش آمده همراه است، اما دلش نه؛
این وقت ها تنها به حکم راضی میشود، به امر...
خودش هم خوب میداند سختی این رضایت به حکم را، میداند سختی حرکت خلاف میل دل را، میداند... میفهمد...
میداند که آدم ها و دلهایشان چقدر لرزان اند، وگرنه نمیگفت من عَشَقَ و کَتَمَ... مات شهیدا
اصلا همین که میداند سختی این کار را، آرام میکند دل ناآرام را...
 
 
کاش چهل سال زودتر به دنیا آمده بودم. تولدم همزمان می‌شد با اوایل پادشاهی محمدرضا پهلوی. چند سالی از کودتای سال 32 گذشته بود و احتمالا در صحبت بزرگترهایم از آن می‌شنیدم. فضای سیاسی عاشورای 42 را از نزدیک حس می‌کردم. شروع همه‌گیری مبارزات سیاسی گروه‌های مختلف را می‌دیدم.
ادامه مطلب
انگار نوزادی هستم که ملاجش از کم آبی گودتر شده و تغییر شکل پیدا کرده . انگار کسی ملاجم را بی رحمانه فشار داده یا چیزی محکم خورده به آن . ضعف دارم ، همه ی روز ضعف دارم مثل همان نوزادی که بدنش افتاده به کم آبی، رشد نمی کند و هستی اش در معرض مخاطره است . به پدیده های اطرافم بی تفاوت شده ام دیگر صدای عمله بناهای ساختمان در حال ساخت همسایه رنجم نمی دهد ، از گریه های شکم درد بچه ی همسایه تا دم صبح کلافه نمی شوم . رنج در وجودم به غایت رسیده به حالت اشباع در
پر پرواز :موضوع کلی درس به خود شناسی یا همان انسان شناسی اشاره دارد.
اصلی ترین هدف زندگی تقرب و نزدیکی به خداوند است.
سرمایه های اصلی انسان برای حرکت به سمت هدف:
قدرت تفکر و تعلق
قدرت انتخاب و اختیار
سرشت خدا اشنا
گرایش انسان به خیر و نیکی
نفس لوامه یا همان وجدان
هدایتگران الهی
تدبر
ایه 58 سوره مائده :دوری از جهل و نادانی
آیه 10 سوره ملک: تشخیص راه درست از غلط
سرمایه عقل علت و رسیدن به مسیر درست و رستگاری معلول است.
غفلت علت و دوری و فراموشی یاد
با عصبانیت و خستگی مفرط از کلاس رسیدم. متوجه شدم ولوله خاصی در افراد خانواده است. همه آماده میشدند که مهمان برایشان بیاید. من تیره بخت هم با همان دهان باز و یک سر و هزار سودا میان خانه قد علم کرده بودم!
خبردار شدم یکی از آشناها که از قضا خوزستانی هستند به اصفهان آمده اند و امشب مهمان ما هستند. 
خانه را به هم ریختم که چرا بدون هماهنگی با من؟ چرا به من خبر ندادی؟ من کلی کار دارم، من که بیکار مهمونی نیستم و...
مهمان ها رسیدند...
از همان اول لب همه شان ب
کتاب لذت متن ، نوشتهٔ رولان بارت ، ترجمهٔ پیام یزدانجو ، نشر مرکز
 
کسی ( نوعی «موسیو تست » وارونه ) را تصور کنید که همه ی حد و مرزها ، همه ی مرتبه ها ، همه ی انحصار ها را در وجود خود از بین می برد، اما نه از راه سازگار سازی که صرفا با تاراندن همان شبح فرتوت : تناقض منطقی ـ کسی که هر زبانی را با هر زبانی ، حتی آن زبان ها را که با هم مغایر محسوب می شوند ، در هم می امیزد؛ کسی که بی حرف و حدیثی مسئولیت هرگونه بی منطقی ، مسئولیت هرگونه نا سازی ، را بر عهده
به نام خدای مهدی عج

رهبرمعظم انقلاب در خطبه های نماز جمعه:وقتی پیامبر از دنیا می‌رفت، این حکومت،
حکومت مستقری بود که می‌توانست الگوی همه‌ی بشریت در طول تاریخ باشد؛ و اگر
آن حکومت با همان جهت ادامه پیدا می‌کرد، بدون تردید تاریخ عوض می‌شد؛
یعنی آنچه که بنا بود در قرنها بعد از آن - در زمان ظهور امام زمان در
وضعیت فعلی - پدید آید، در همان زمان پدیده آمده بود. دنیای سرشار از عدالت
و پاکی و راستی و معرفت و محبّت، دنیای دوران امام زمان است که زن
سلام لطفا بخاطر اهداف سیاسی کاری نکنید که دستها در لحظه بلرزد و بجای اینکه موشک اتمی آمریکا روی هوا منهدم شود روی سر همه فرود آید که آنوقت خشک و تر با هم خواهد سوخت ما هنوز در شرایط نبرد با دشمن هستیم این همان سپاهیست که ۴۰ سال از تمامیت ارضی کشور دفاع کرد این همان سپاهیست که به پیشرفتهای موشکی آن افتخار می کنیم و احساس امنیت داریم و نمی ترسیم که پایگاه کدخدا را زده ایم این همان سپاهیست که در محاصره کامل اقتصادی و تحریم ما را از نظر موشکی به
وقتی حوصله هیچکس را ندارم، با خودم درباره تمام داشته هایم حرف میزنم. 
من خیلی استعدادها دارم که باید به خاطرش خدا را شکر کنم. خیلی امکانات دارم که باید قدر آنها را بدانم. 
گاهی ناشکر میشوم...
من تا اینجای کار خیلی خوب پیش آمده ام. خیلی خوب از پس همه چیز برآمده ام. 
فقط احساس تنهایی میکنم. تنهایی سمجی که هرلحظه با من است و تا مغز استخوانم را به درد می آورد. 
+امروز رفتم دانشگاه. فقط من آمده بودم و یکی دیگر. نمیدانید چه حال خوشی دارم که او را دیدم. خد
پسر جوانی با موها و محاسن بور جهت صدور مجوز ازدواج مجدد به محل کارم آمده بود، هزینه ارجاع پرونده اش به دادگاه 70هزارتومان شد، قدرت پرداخت این هزینه را نداشت. کارگر مرغداری بود از یک استان دیگر به شهر ما آمده بود. دوستش هزینه دادخواستش را پرداخت کرد و رفتند... با خودم فکر می کردم آدمی که زن دارد، کارگر است، هزینه پرداخت و ثبت دادخواست خود را ندارد واقعا رن دوم به چه کارش می آید؟ اصلا آن دختری که قرار است زن دوم این آقا شود با چه امید و آرزویی تن به
فرخندهاسم آن حضرت است درکتاب اشعیاى پیامبر            قاطعنام شهرى است که به صورت جزیره و بر روى دریا است .طبق حدیثى از حضرت على(ع)، صاحب الامر(ع) پس ازگشودن شهر زنج، عازم قاطع مى شود. (الشیعه والرجعه ج 1، ص 64 1، عقد الدرر، ص 200، احقاق الحق، ج 13، ص 229. "قاطع " نیز اسم حضرت مهدى(ع) است درکتاب قنطرة. (نجم الثاقب باب دوم.)            فردوس الاکبراسم آن حضرت است درکتاب قبرس رومیان            فیروزاسم آن حضرت است در نزد آمان، به لغت ماچار، و درکتاب فرنگان
در اطلاعیه یکی از روابط عمومی ها نوشته شده بود"طی توافق به عمل آمده باشرکت ....همکاران می توانند از خدمات مجتمع ...با تخفیف استفاده کنند" ترکیب "طی توافق به عمل آمده .."هم  دور از زبان معیار است و هم به ساده نویسی آسیب زده است . پس باید به جای این عبارت پبچیده و نازیبا از جمله های مشابه و روان استفاده کنیم؛پس از توافق باشرکت ....در پی توافق با شرکت ...با موافقت شرکت...
منبع
https://t.me/qande_parsi/109
کیف می کنم از خواندن این کلمه : آن و آنات. معنی اش همان است که حافظ زمانی گفته بود: بنده ی طلعت آن باش که «آنی » دارد. این « آن » را داشتن از آن موهبت هاست که گهگاهی، هنوز و حتا در این همهمه و بی در و پیکری زندگی حس می کنیم اما هیچ وقت به زبانمان جاری نمی شود. یا بهتر است بگویم هنر می خواهد گفتن این آن پس از گذشتنش . عمر این آن کوتاه است و به اندازه ی دم و بازدمی بیشتر نیست. اما که باور می کند تمام زندگی را نمی شود در دمی و بازدمی دید؟ آن کس که حتا برای ی
چنگیز مغول پس از فجایع در نیشابور به همدان رفت و به مردم آنجا گفت : یک سوال از شما می پرسم اگر جواب درست و خوبی بدهید ، در امان هستید . پرسید : "من از جانب خدا آمده ام یا خودم؟"
چوپانی دلیر و نترس گفت: " تو نه از جانب خدا آمده ای و نه از جانب خود بلکه « اعمال ما » است که تو را به اینجا آورده است. وقتی ما برای اندیشمندان و عاقلان خود احترام قائل نشدیم و به عده ای فرومایه و نادان مقام و منزلت دادیم و احترامش نمودیم، نتیجه اش لشکرکشی تو به اینجاست...
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
 
ماه رجب ماه هنی آمده                    بعثت شیرین نبی آمده
شاد شو ای شیعه دوباره که چون       ماه ولادت علی آمده
 
فرا رسیدن ماه مبارک رجب ماه نیایش و ولادت پنجمین اختر تابناک امام محمد باقر(ع)مبارک باد.
 
ریگ های بیابان آیینه شدند و تصویر چند صد یا هزار سال را نشانم دادند. تصویر از همان روزهایی که پاهایی خسته یا شاداب، تند یا آهسته بر آن قدم گذاشته اند تا حالا. قدم در هر جا بگذاری کسی گذشته از آنجا که حالا خود توست. تو از حالا نیستی، تو از گذشته آمده ایی و بعدها هم خواهی آمد. هر کجا رفته باشی قدمت در مسیر قدم های دیگر است. هیچ وقت روی این ریگ های بیابان تنها نبوده ایی. آیینه ایی که زیر پای توست بی نهایت تصویر از همه آنانی دارد که تو هم از نسلشان هستی

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها