نتایج جستجو برای عبارت :

شاخ من ازتو ، شاخ تو از من !

ده پایه اصلی حرمت نفس:
۱.من خوب هستم
۲.من خواستنی و دوست داشتنی هستم
۳. از چیزی که هستم و دارم خجالت نمی کشم
۴.از آدمها نمی ترسم
۵.من منم و تو تو ،مثلا اگر تو غذا بخوری من سیر نمیشم من هم جداگانه نیاز به غذا دارم
۶.مقدس ترین جهان انسان است نه بت نه میهن نه کسی که من رابرایش قربانی کنند
۷.ما انسانها برابریم و مساوی ما عین هم هستیم دقیقا ازنظر جسمی و نیازها
۸.من ارزش و اهمیت دارم حرف و وقت من مهم است و حرف توهم مهم است
۹.من نه ازتو بهترم نه بدترم ما فقط
بعضی ها در این دنیا وقتی گم می شوند 
دربازار انسان فروشی یک نفر هست بنام شیطان
که فقط گم شدها را می خرد وکاری با انسانهای صالح ندارد.
زیرا انسانهای صالح به او سنگ می زنند
هم به زبان هم درواقع
هرقطره اشکی از دیدگان بندگان صالح 
و هرقدم خیری در روزهای سختی برای مردم
تیری به سینه وچشم شیطان است. 
---------------
خدایا دراین دنیای که خودم را راه هم را گم کرده ام
مرا به خودم وامگذار 
ازتو می خواهم برای ما سپری قرار ده که دربرابر مصیبت ها
نجاتمان دهد .
موقع امتحانا ...
شعر خوندن و گشتن دنبال بیتی که دلت رو تو خودش حل کرده باشه ...
کار خوبی نیس!
درس بخونین !
....
بازم به امید چشمات...
بازم گذشتن از هر چی که مردم بهش میگن "خستگی"بهش میگن سردرد....
اینروزا مستم انگار ...سرم سنگینه انگار ...
یه مته میخواد که تکون بده مغزمو محکم ...
باورت میشه این روزا دیگه برای ازتو نوشتن که هیچ ...برای حرف زدن کلمه پیدا نمیشه تو سرم؟
مثلا "دم کنی"میشه: اون لامصبی نمیذاره بخار از این لامصب بیاد بیرون!
مامان میگه قاطی کردی ...نمیخ
1 -    باریتعالی می‌فرماید:
و چون بندگان من از دوری ونزدیکی من پرسند بدانند که من به آنها نزدیک خواهم بود و هر که مرا خواند دعای او اجابت کنم. پس بایست دعوت مرا بپذیرند و به من بگروند باشد تا به سعادت راه یابند. سوره بقره – آیه 186
همانا خدا ازتو به تو نزدیکتر است و هنگامی که او را می‌خوانی او شنواست و دعای تو را اجابت می‌کند به شرط اینکه از روی پاکی نیت باشد که پاک بودن نیت یکی از مهمترین عوامل اجابت دعا می‌باشد.
حالا چگونه متوجه می‌شوید که دعا
ای درخت کهن نمی دانی
برتنت گُل شکوه می سازد
ریشه ات را ببین چه خوب ازتو
هیبتی مثل کوه می سازد
دیده ام فرش گامهایت باد
وقتی همچون بهار می آیی
تشنه سیراب می کنی وقتی
پُرتراز جـــــــــــویبارمی آیی
گفته بودی تو آتش افروزی
بی خبردل تورارفیقم کرد
هُرم پنهان توی ِچشمانت
عاقبت طعمه ی حریقم کرد
باحضورت بیا که باز ازنو
ازوجود خودم جدا گردم
مثل پروانه ها به گِرد شمع
من به شمع تو مبتلا گردم
م.ج
دوستت دارم ولی با اجتیاط
ترس دارم دیگرازدلبستگی
دوستت دارم خداداند ولی
زخمها خوردم ازاین وابستگی
بیشترازچشمان خود میخواهمت
اعتماد حتی به چشم خویش نه
طاقت کوهی بلا دارم ولی
ازتو حتی طاقت یک نیش نه
کاش میشد عشق را ازیاد برد
گرچه بی عشق زندگی بی ارزش  است
ازعذاب عشق میترسم بسی 
چون که دنیای پلید عاشق کش است
✍✍✍
نظر کرده ای ! نشان شده !منتخب سراچه ی مصالح الهیشمیم رحمانیت حضرت یارمی تراود از هر اشاره ات ! آمده ای باهزار دلیلِ دُردانگی .شبیه نیستی به هیچِ این دنیای دَنی.تو  شاید تمام  باران های فصلی کویربوده ای یا خورشیدی که صبحی اگر برنمی آمد جهان را  زمهریر و ظلمت فرامی گرفت .اما تو اکنون غنیمت وار در مَنظر جانی . ماهی ام  در مقابل ! درمانی ودرد در سُویدای دل .تورا شعر خواهم کرد !خواهمت سرود  به تمامی زبانهای جهان.چشم هایت غزل خواهندشد! دستهایت
به هر جائی برای دیدن تو
به خاک و خون دلم را می کشیدم
ندانستی تو. من خاموش و جوشان
چو مرغی پر شکسته می پریدم
دلم میسوزد اکنون ای دریغا
برای دل غم و حسرت خریدم
بیا بنگر تو حال و روز من را
به چشمانی که غیز ازتو ندیدم
چه حاصل بردی از نامهربانی؟
هزاران حرف سرد از تو شنیدم
ببین حال"رسا" را دل بسوزان
که من از عشق مجنون آفریدم
#گیتی رسائی
 همه سخنها در چهار کلمه جمع است   
امام صادق ع فرمود:خداوند متعال به حضرت آدم ع وحی فرمود:من تمام سخن را درچهارکلمه برایت جمع میکنم.آدم عرض کرد:پروردگارا آنها چیست؟خداوند فرمود:یکم از آنها من هستمدوم از آنها تو هستیسوم از آنها میان من وتوستوچهارم از آنها میان تو ومردم استآدم عرض کرد:پرودگارا بیشتر بیان فرما تا بفهمم.خداوند فرمود:آنچه ازمن است اینست که مرا عبادت کنی وچیزی را شریک و همتایم نسازی.وآنچه ازتوست اینست که پاداش عمل تورا بدهم در رو
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا را براین میگذارم که این آخرین ماه رمضان عمرم باشد
غم تمام شدنش آنقدر عمیق است که خواب را از چشمانم ربوده ...با اینکه خواب را هم عبادت محسوب میکند اجباری میخواهد مقربم کند...
خدای بینظیریست دیگر چیکارکند؟چطور به زور بغلم کند؟
دلم ازهمین الان برای این شهر تنگ میشود برای این ضیافتی که نظیر ندارد...
اضطراب از دست دادن و بهرمند نشدن دارم...
انگار هنوز مناجات شعبانیه در خونم جریان دارد
الهی فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَق
#مجالس+
#دیوارنوشتهای من
#فریدون مشیری
 
جان میدهم به گوشه‌ی زندان سرنوشت
 
سر را به تازیانه‌ی او خم نمی کنم!
 
افسوس بر دو روزه‌ی هستی نمی خورم
 
زاری براین سراچه‌ی ماتم نمی کنم.
 
با تازیانه های گرانبار جانگداز
 
پندارد آن، که روحِ مرا رام کرده است!
 
جانسختی ام نگر، که فریبم نداده است
 
این بندگی، که زندگیش نام کرده است!
 
 بیمی به دل زمرگ ندارم، که زندگی
 
جز زهر غم نریخت شرابی به جام من.
 
گر من به تنگنای ملال آور حیات
 
 آسوده یک نفس زده باش
بسم الله الرحمن الرحیم
بنا را براین میگذارم که این آخرین ماه رمضان عمرم باشد
غم تمام شدنش آنقدر عمیق است که خواب را از چشمانم ربوده ...با اینکه خواب را هم عبادت محسوب میکند اجباری میخواهد مقربم کند...
خدای بینظیریست دیگر چیکارکند؟چطور به زور بغلم کند؟
دلم ازهمین الان برای این شهر تنگ میشود برای این ضیافتی که نظیر ندارد...
اضطراب از دست دادن و بهرمند نشدن دارم...
انگار هنوز مناجات شعبانیه در خونم جریان دارد
الهی فَقَدْ هَرَبْتُ إِلَیْکَ وَ وَق
سلام هادی من،خدای کوچک من
تنهامردزندگیم..توقطعا یه شاهکاربراقلب من میمونی وهستی
نمیدونم چجوری این همه دوست داشتنت رو تحمل کنم میدونی چیه من هرروز که میگذره ازتو پرمیشم من لبریز توام ،هادی من جونم 
فقط وفقط برام همیشه سوال میمونه که چرا،چرا،چرابا اینکه میگفتی وهنوزم میگی که دوسم داری وعشقی که ب من داریوبا کسی تجربه نکردی
چرا نمیتونی پای دلت وایسی؟؟چرا به حرف بقیه ای؟؟،اصلا بخاطر من نه!بخاطرخودت..هیچوقت نمیبخشمت هادی هیچوقت باید جواب این
بسم الله الرحمن الرحیم
در حال آماده سازی پستی بودم ستاره روشن وبلاگی و تیترش نظرم را جلب میکند
موسیقی ضمیمه شده را باز میکنم
تنهای تنهایم هیچ پروایی نمیکم مانند کسی که عزیز از دست داده میزنم زیر گریه بلند بلند بلند...به پهنای صورت
و چه کسی عزیز ترازتو که ازدستت داده ام ؟؟؟
و چه غمی عظیم تر ازتو که بلدت نبوده ام؟؟؟
خون باید بگریم...
من گمنامی بلد نیستم من فریاد نزدن بلد نیستم من عشق بلد نیستم من هیچ بلد نیستم
 
 
چطور حسن روزافزونت را دیدند و در ع
نماهنگ دیجیتال با تنظیم و میکس و مسترینگ « چند وقتیست » با صدای حاج محمد کریمی مضت فتره
حاج محمود کریمی در اللیالی الفاطمیة 1440 هـ تم التسجیل فی استیدیو عبرات مونتاج : مهدی سعد مزرعة
چند وقتیست سرم روی تنم می افتد
دست من نیست که گاهی بدنم می افتد
نقش لاله به روی پیرهنم می افتد
دست من کار کند مطمئنم می افتد
من چگونه بپرم بال و پرم سوخته است
به خدا بیش تر ازتو جگرم سوخته است
من ز تب کردن و بیمار شدن خسته شدم
بر سر خادمه سربار شدم خسته شدم
با تن سوخت
  روزگار بازی های غریبی دارد. با من که اینطور بوده . مثل یک توپ هر باربه طرفی پرتاب شده ام و زندگی همواره سرناسازگاری داشته و مثل آدمیزاد نتوانسته ام سریک کار و شغل بمانم . خودم هیچ وقت نخواسته ام اینطور باشد و تمام سعی و تلاشم را در هر کاری انجام داده ام . اما شرایط اقتصادی و تحریم ها باعث شده شرکت ها و مشاغلی که در آن بوده ام آسیب ببینند و من بیکار شوم و از جایی به جای دیگر پرتاب .  
  باران می بارد . باران و باران و باران ... 
  اکثر نقاط کشور با طغ
کشاورزی صبور و طنازدر یکی از روستاهای کشور
زندگی می کرد. به دلیل عائله زیاد در چنبره فقر گرفتار بود و علیرغم تلاش و کوشش
فراوان قادر به رهایی از تله فقر نبود. طوری که فقر مهمان همیشگی او و او نیز
میزبان دایمی فقر گشته بود و گویی همزاد یکدیگرشده بودند.
بعد از گذشت سالیان
متمادی و نمایان شدن سفیدی در ریش و موی سرکشاورز، روزی کشاورز فقیر از روی طنز رو
به فقر کرد و گفت:
ای مهمان همیشگی!!! ای همنشین دایمی!!! یه روز ،آن هم فقط یه
روز نه بیشتر، برو خانه
دارم برای تو مینویسم برای عشق قشنگم عشقی که هیچوقت تودلم نمی میره . مدتهاست که نوشته هام مخاطب خاصی نداره.مینویسم واسه دل تنگم.واسه عشق قشنگم....عشقی که باید ازهمون اول راه فراموشش کرد واون رو هم مثل خیلی از اتفاقای زندگی دست خاطره ها سپرد ...
 ولی اینبار... اینباردارم برای تومینویسم،فقط وفقط برای توووو
برای پاکی وصداقت توووو...
میخوام از احساس پاکی بنویسم که من،بعد ازاون همه تجربه،جلوش کم آوردم....
ازدلی بنویسم که دریاست...
از نگاهی که پاک
زندگی نامه سردار شهید جانمحمد کریمی
جاوید الاثر در سال 1344 در روستای سرآسیاب در خانواده ای مذهبی دیده به جهان گشود .
 تا سال دوم راهنمایی تحصیل کرد ، سپس در سال 1362 به عضویت سپاه در آمد.
ایشان فردی بسیار فعال ،شجاع و دلیر بود و اخلاقی شایسته و روحیه ای نظامی  و بسیار والا داشت.
در مدت زیادی از دوران خدمت فرماندهی  گروهان و گردانها را به عهد داشت .
 یک بار به مدت 7 روز به اسارت کومله و دمکرات در آمدو سپس  آزاد شد.
 سرانجام در تاریخ 1367/4/4 در منطقه جزی
حدود یک ماه پیش رفتم یه جایی مصاحبه کردم.. به منظور شغل دوم.. میخواستم پول بیشتر دربیارم خیر سرم...
رفتم مصاحبه هم خوب پیش رفت.. قرار شد که مشغول بشم البته پاره وقت.. چینی بودن... این شخص شخیص رئیس دوشنبه من رو به شام دعوت کرد.. هتل اسپیناس پالاس بود خودش.. دعوتم کرد تو رستوران طبقه 21 ام هتل.. منم رفتم بهرحال.. میخواستم درمورد کار صحبت بکنم... وقتی تو آسانسور بودیم گفت تو خیلی کوشولوهی! انگار تازه فهمیده باشه.. خودش دومتر قد و هیکل داشت برعکس چینی های مع
✍✍✍
اگرتونبودی بانو...
به خاطرتوبوده است،نیمی از جنگهای جهان .
ازسرخاطرخواهی توست، ثُلثی ازکشمکش های مردان.
دروصف روی توست اعمّ اشعار شورانگیزشاعران !
گرنباشی تو ، کجاست عشق،موسیقی،
ادبیات، ابیات !؟
اما  ازلحظه ی پرسش این سؤال ؛ دختراست یاپسر ؟!
 تو در قطاردیگری به ناکجا خواهی رفت...
تو که ناگریزند همگان ازخواستنت .
توکه بی سِحرِ سرانگشتانت خانه وخلوت به گور می ماند!
شهروندشماره ی دو ،جنسیت دوم ...
وگواهی وشهادتت به نیم تنزّل می یابد.
دربامد
 
رهبر عزیزم!
بگذار هرچه میخواهند بگویند...تخریبت کنند...تهمتت بزنند...و دیکتاتور بخوانندت
من که میدانم این تو بودی که به مردم کشورت عزت دادی
من که میدانم پدر ایران نوین تو هستی
من که میدانم اگر تو نبودی در روز روشن نیز جرات شکستن حکومت نظامی داعش را نداشتیم...
اگر تو نبودی مانند دوران سیاه شاهان خودخداپندار، به لطف کاپیتولاسیون ها، ارزشمان از یک سگ آمریکایی کمتر بود...
آنهایی که باید میدانند که تو چقدر مقتدر اما مظلومی که حرف هایت یکی پس از دیگ
سلام من خوبم شماخوبین
دلتنگ شما ووووو وبلاگم شدم
فقط خواستم بگم هنوز نفس می کشم
 دوستتون دارم
==================

من می‌‌توانم خوب، بد، خائن، وفادار، فرشته‌خو یا شیطان‌ صفت باشم.
 من می توانم تو را دوست داشته یا ازتو متنفر باشم،
 من می‌توانم سکوت کنم، نادان و یا دانا باشم،
 چرا که من یک انسانم، و این‌ها صفات انسانى است
 و تو هم به یاد داشته باش:
 من نباید چیزى باشم که تو می‌خواهى، من را خودم از خودم ساخته‌ام،
 تو را دیگرى باید برایت بسازد و
 تو
می دیدمت بر لبه ی بلندی نشستی پاهایت را تکان می دهی دست هایت را به لبه تکیه دادی سر به اسمان می کشی تو را صدا می زنم از پله ها بالا می روم تا به تو برسم انگار تمام دنیا اسم تو را می شنوند اما خودت را به نشنیدن زدی 
 
کنارت می نشینم می خواهم دست هایت را بگیرم می خواهم سر بر شانه ات بگذارم اما تو انگار مرا نمی بینی دست هایم را احساس نمی کنی بی تفاوت سوت می زنی 
 
خانم رسیدیم خانم رسیدیم قابل ندارد کرایه تان بیست تومان می شود 
 
بین خواب و بیداری بودم
حال وحوال خوب وخوشی ندارم
امشب تکلیف دلم رو با عقلم مشخص کردم
حالم بده خیلی
خیلی بیشتراز همیشه
بیشتراز هرباری ک منو ناراحتم میکردین
بیشتر از همه اون شب و روزایی ک تو نبودت میمردم و زنده میشدم!!
متنفرم از عشق
متنفرم از دوستداشتن
متنفرم ازخودم
از همه وهمه چیز
از همه ادما
چه مونث چه مذکر
واین علامت سوال در ذهنم داره منو کلافه میکنه ک چراهنوزحالم ازتو بهم نمیخوره؟تویی ک هزارعیب بهم چسبوندی!!تو آره خودت رامین!!  
میخام یه چیزی بهت بگم 
اینقدردو
برنامه
گروه معارف و مناسبتهای رادیو ایران تقدیم میکند.
**********************************************
به افق آفتاب
***********************************************
به نام خدایی که زنده کننده دلهاست و سلام
***********************************************
در نیم روز ِ زمستونی ِ 7 دیماه با امید ِ به بهترینها در خدمت ِ شما هستیم و آرزو میکنیم که با دلی زنده و شاد شنوای ِ برنامه امروز ِ ما باشید.
***********************************************
گفتم دل ِ زنده و یاد ِ یه جمله ای افتادم. یکی میگفت : بعضی آدما زنده نیستن و فقط زندگی میکن
"چیزی عزیزتر زتمام دلم نبود ...ای پاره ی دلم که بریزم به پای تو ..."
معنی شعر تیتر
یک:
دستت رو شد از درون چشم ات عشق ...
خزید لابه لای مژگانت و ... اشک شد!
دو:
فروختمت انگار طلا بودی و با قیمت بالا ...
وقتی جای خالی تو ...روی دست من " هیچ" شد!
سه:
پرسیدمت و توی آمار ... کسی نبودی !
وهیچ جا ... روح!آدم نیست!
نه خارج ... نه ایران!
دهانم را بستم ... تا کسی نداند که من ...
روح را آدم حساب می کنم و ... می عشقمش !
 
چهار:
روی صندلی من!تو آه بودی ... سال ها ...
یاسی!
دلت نمی خواست من بنش

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها